وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهادت» ثبت شده است

🔹 نام : رمضان 
🔹 نام خانوادگی : رمضانی 
🔹ولادت : رمضان 
🔹شهادت : رمضان 
🔹نام عملیات : رمضان
               
✨ نامت رمضان، ولادتت هم رمضان
بَه، ماه خوش شهادتت هم رمضان 
نام عملیّات که پَروازت داد
رزمی ست پُر از عشق، به نام رمضان
آری، رمضانی، نَسَبِ نیکویت
تقدیر گره زده تو را با رمضان                                         
شاعره: اشک                                                                                             
اصفهان در دفاع مقدس
#ماه_مبارک_رمضان را با یاد شهدا سپری کنیم.
☑️ پ.ن: #شهید حاج رمضان رمضانی دائی پدر یکی از دوستان عزیزمان هستند.

┈┉┅━❀💠❀━┅┉┈
💠  دکتر حمید حنائی نژاد 
🆔 ایتا |وبلاگ|اینستاگرام

بسم الله الرّحمن الرّحیم

انا لله و انا الیه راجعون

ملت عزیز ایران
امت بزرگ اسلامی

مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، و رهبر مدبر سیاسی، جناب سید حسن نصرالله رضوان‌الله‌علیه، در حوادث دیشب لبنان به فیض شهادت نائل آمد و به ملکوت پرواز کرد. سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیل الله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. در حالی شهید شد که سرگرم طرّاحی برای دفاع از مردم بی‌پناه ضاحیه‌ی بیروت و خانه‌های ویران‌شده و عزیزان پرپرشده‌ی آنان بود، همچنانکه دهها سال برای دفاع از مردم ستمدیده‌ی فلسطین و شهر و روستای غصب‌شده و خانه‌های تخریب‌شده و عزیزان قتل‌عام‌شده‌ی آنان طرّاحی و تدبیر و جهاد کرده بود. فیض شهادت پس از اینهمه مجاهدت حق مسلّم او بود.

دنیای اسلام، شخصیتی باعظمت را؛ و جبهه‌ی مقاومت پرچمداری برجسته را، و حزب الله لبنان رهبری کم‌نظیر را از دست داد، ولی برکات تدبیر و جهاد چند ده ساله‌ی او هرگز از دست نخواهد رفت. اساسی که او در لبنان پایه‌گذاری کرد و به دیگر مراکز مقاومت، جهت بخشید، با فقدان او نه تنها از میان نخواهد رفت، که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه استحکام بیشتر خواهد یافت. ضربات جبهه‌ی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، بحول و قوه‌ی الهی کوبنده‌تر خواهد شد. ذات پلید رژیم صهیونی در این حادثه، به پیروزی دست نیافته است.

سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سید عباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند.
 

اینجانب به پدر بزرگوار و همسر گرامیِ سید عزیز که پیش از او فرزندش سید هادی را نیز در راه خدا داده، و به فرزندان گرامیش و به خانواده‌های شهیدان این حادثه و به یکایک افراد حزب الله و به مردم عزیز و مقامات عالیه‌ی لبنان، و به سراسر جبهه‌ی مقاومت، و به مجموع امت اسلامی، شهادت نصرالله بزرگ و یاران شهیدش را تبریک و تسلیت عرض میکنم و در ایران اسلامی پنج روز عزای عمومی اعلام مینمایم. خداوند آنان را با اولیائش محشور فرماید.

والسلام علی عبادالله الصالحین
سیّدعلی خامنه‌ای        
۱۴۰۳/۷/۷  

شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم،

قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،

به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم

(مَن لَم یمت فی حُبِّهِ لَم یعش به)

اگر در راه محبّت خدا نمردی حیات ابد گیرت نمی آید...

ابن فارض عارف مصری

امام جواد علیه السلام: کسی که به خاطر پیروی از دلخواه تو ، راه درست را بر تو پنهان دارد ، بی گمان با تو دشمنی کرده است.

اعلام الدین: 309

امام حسین علیه السلام، مهاجر و مجاهد

حسین بن على (سلام اللَّه علیه) در منطق قرآن، هم مهاجر است و هم مجاهد. او خانه و شهر و دیار خودش را رها کرده و پشت سر گذاشته است همچنان که موسى بن‏  عمران مهاجر بود. موسى بن عمران هم شهر و دیارش را که مصر بود پشت سر گذاشت تا به مدیَن رسید، ولى او فقط مهاجر بود نه مجاهد. ابراهیم مهاجر بود: إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی‏

شهر و دیار و وطن خودش (بابِل) را رها کرد و رفت. حسین بن على امتیازى که دارد این است که هم مهاجر است و هم مجاهد. مهاجرین صدر اسلام در ابتدا که مهاجر بودند، هنوز مجاهد نبودند و دستور جهاد براى آنها نرسیده بود. آنها فقط مهاجر بودند؛ بعدها که دستور جهاد رسید، این مهاجرین تبدیل به مجاهدین هم شدند. اما کسى که از روز اول، هم مهاجر بود و هم مجاهد، وجود مقدس حسین بن على علیه السلام بود (فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ). پیغمبر اکرم در عالم رؤیا به او فرموده بود: حسینم! مرتبه و درجه‏اى هست که تو به آن مرتبه و درجه نخواهى رسید مگر از پلکان شهادت بالا بروى‏ (مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)..

در حدود بیست و چهار روز عملًا حسین بن على در حال مهاجرت بود؛ از آن روزى که از مکه حرکت کرد (روز هشتم ماه ذى‏الحجه) تا روزى که به سرزمین کربلا رسید و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزى که از مکه حرکت کرد و آن خطبه معروفى را که نقل کرده‏اند خواند، هجرت و جهادش را توأم با یکدیگر ذکر کرد: خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ وَ ما اوْلَهَنى الى‏ اسْلافى اشْتِیاقَ یَعْقوبَ الى‏ یوسُفَ ایّها الناس! مرگ براى فرزند آدم زینت قرار داده شده است، آن‏چنان‏که یک گردن‏بند براى یک زن جوان زینت است. مرگ ترسى ندارد، مرگ بیمى ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ایمان، براى انسان تاج افتخار است که بر سر مى‏گذارد و براى یک مرد مانند آن گردنبندى است که یک زن جوان به گردن خود مى‏آویزد؛ زینت و زیور است. کَأَنّى بِاوْصالى تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلا ایّها الناس! الآن از همین جا گویا به چشم خودم مى‏بینم که در آن سرزمین، چگونه آن گرگهاى بیابان ریخته‏اند و مى‏خواهند بند از بند من جدا کنند. رِضَى اللَّهِ رِضانا اهْلَ الْبَیْتِ ما اهل بیت از خودمان رضایى نداریم، رضاى ما رضاى اوست. هرچه او بپسندد ما آن را مى‏پسندیم؛ او براى ما سلامت بپسندد ما سلامت را مى‏پسندیم، بیمارى بپسندد بیمارى مى‏پسندیم؛ سکوت بپسندد سکوت مى‏پسندیم، تکلّم بپسندد تکلّم؛ سکون بپسندد سکون، تحرّک بپسندد تحرک.

آزادى معنوى(مجموعه آثار شهید مطهرى)، صص: 585-586

امام صادق (ع) در بیان عارفان مسلمان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. در میان تذکره نویسان عطار از جمله کسانی است که به دلیل عظمت مقام عرفانی آن بزرگوار کتاب تذکرة الاولیای خود را با وصف امام ششم شیعیان حضرت امام صادق(ع) شروع نموده است.

عطار نیشابوری عارف مشهور به جهت اهمیت موضوع شناخت ولی خدا و انسان کامل که خلیفه حق تعالی در میان بندگانش است در آغاز کتاب تذکرة الاولیا امام صادق (ع) را با تعابیری مانند  سلطان ملّت مصطفوى، برهان حجّت نبوى، عالم صدّیق، عالم تحقیق، میوه دل اولیا، گوشه جگر انبیا، ناقل على، وارث نبى، عارف عاشق(عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، 1905م، القسم الاول، ص 10) توصیف نموده و سپس به نقل تعدادی از حکایات زیبا و خواندنی از ایشان پرداخته است که برخی از آنها را می خوانید. وی معتقد است عجب مى‏دارم از آن قوم که‏ ایشان را خیال بندد [که اهل سنّت و جماعت را با اهل بیت چیزى در راه است یعنی اختلاف است]. که اهل سنّت و جماعت اهل بیت‏ اند به حقیقت. و من آن نمی‌دانم که کسى در خیال باطل مانده است. آن مى‏دانم که هر که به محمّد- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- ایمان دارد و به فرزندان و یارانش ایمان ندارد، او به محمّد- علیه الصلاة و السّلام- ایمان ندارد.(همان، ص 13).

حکایاتی خواندنی در وصف حضرت امام جعفر صادق (ع) از تذکرة الولیاء عطار

نقل است که صادق (ع) را گفتند: «همه هنرها دارى: زهادت و کرم باطن، و قرّة العین خاندانى، و لیکن بس متکبّرى». گفت: «من متکبر نیم. لکن کبر کبریائى است، که من چون از سر کبر خود برخاستم، کبریائى او بیامد و به جاى کبر من بنشست. به کبر خود، کبر نشاید کرد، اما به کبریائى او کبر شاید کرد». نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید که: «عاقل کى است؟». گفت: «آن که تمییز کند میان خیر و شرّ». صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آن که او را بزنند یا او را علف دهند». ابو حنیفه گفت: «به نزدیک تو عاقل کى است؟» گفت: «آن که تمییز کند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر، خیر الشّرین برگزیند». نقل است که همیانى زر از کسى برده بودند. آن‏کس در صادق آویخت که: «تو برده‏ اى»- و او را نشناخت- صادق گفت: «چند بود؟». گفت: «هزار دینار». او را به خانه برد و هزار دینار به وى داد. بعد از آن، آن مرد زر خود بازیافت و زر صادق بازپس آورد و گفت: «غلط کرده بودم». صادق گفت: «ما هر چه دادیم بازنگیریم». بعد از آن، از کسى پرسید که: «او کى است؟». گفتند: «جعفر صادق». آن مرد خجل بازگردید.(همان، ص 13).

شخصی پیش امام صادق (ع) آمد و گفت: «خدا را به من نشان بده!»

نقل است که یکى پیش صادق آمد و گفت: «خداى را به من نماى». گفت: «آخر نشنیده‏ اى که موسى را گفتند: لن ترانى؟» گفت: «آرى. امّا این ملّت محمّد است که یکى فریاد مى‏کند که: رأى قلبى ربّى. و دیگرى نعره مى‏زند که: لم اعبد ربّا لم اره». صادق گفت: «او را ببندید و در دجله اندازید». او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. بازبرانداخت. گفت: «یا ابن رسول اللّه الغیاث، الغیاث». صادق گفت: «اى آب! فروبرش». فروبرد. باز برآورد. گفت: «یا ابن رسول اللّه! الغیاث، الغیاث». صادق دگر بار گفت: «اى آب! فروبرش». همچنین فرومى‏برد و برمى‏ آورد، چندین کرّت. چون امید از خلایق به یک‏بارگى منقطع گردانید، این نوبت گفت: «یا الهى! الغیاث، الغیاث». صادق گفت: «او را برآرید». برآوردند و ساعتى بگذاشتند تا باز قرار آمد. پس گفتند: «خداى را دیدى؟». گفت: «تا دست در غیرى مى‏زدم، در حجاب مى ‏بودم. چون به کلّى پناه بدو بردم و مضطر شدم، روزنه‏ یى در درون دلم گشاده شد. آنجا فرونگرستم. آنچه مى‏جستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود، که امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه». صادق گفت: «تا صادق مى‏گفتى، کاذب بودى، اکنون روزنه را نگاه دار که جهان خداى- عزّ و جلّ- بدانجا فروست. و هر که گوید که خداى- عزّ و جلّ- بر چیزست، یا در چیزست و از چیزست، او کافر بود».(همان، صص 14-15).

مطیع با عُجب، گنهکار است و گنهکار با عُذر، مطیع است!

و گفت: «هر آن معصیت که اوّل آن ترس بود و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اوّل آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق- تعالى- دور گرداند. مطیع با عجب، عاصى است و عاصى با عذر، مطیع». و از وى پرسیدند که «درویش صابر فاضل‏تر یا توانگر شاکر؟». گفت: «درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بود و درویش [را] با خدا». و گفت: «عبادت جز به توبه راست نیاید، که حق- تعالى- توبت مقدّم گردانید بر عبادت، کما قال: التائبون العابدون». و گفت: «ذکر توبه، در وقت ذکر حق- تعالى- غافل ماندن است از ذکر. و خداى- تعالى- [را] یاد کردن به حقیقت، آن بود که فراموش کند در جنب خداى، جمله اشیاء را. به جهت آن که خداى- تعالى- او را عوض بود از جمله اشیاء».(همان، ص 15).

هر که مجاهده کند با نفس براى نفس، برسد به کرامات. و هر که مجاهده کند با نفس براى خداوند، برسد به‏ خداوند

و گفت: «مؤمن آن است که ایستاده است با نفس خویش، و عارف آنست که ایستاده است با خداوند خویش». و گفت: «هر که مجاهده کند با نفس براى نفس، برسد به کرامات. و هر که مجاهده کند با نفس براى خداوند، برسد به‏ خداوند». و گفت: «الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بى‏ الهام بود، از علامت راندگان است». و گفت: «مکر خداى- عزّ و جلّ- در بنده نهان‏تر است از رفتن مورچه، در سنگ سیاه، به شب تاریک». و گفت: «عشق، جنون الهى است. نه مذموم است و نه محمود».«از صحبت پنج کس حذر کنید: یکى از دروغ‏گوى، که همیشه با وى در غرور باشى. دوّم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیّوم بخیل، که بهترین وقتى از تو ببرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت‏ تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه ‏یى طمع کند»و گفت: «سرّ معاینه مرا آنگاه مسلّم شد، که رقم دیوانگى بر من کشیدند». و گفت: «از نیکبختى مرد است، که خصم او خردمند است». و گفت: «از صحبت پنج کس حذر کنید: یکى از دروغ‏گوى، که همیشه با وى در غرور باشى. دوّم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیّوم بخیل، که بهترین وقتى از تو ببرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت‏ تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه ‏یى طمع کند».(همان، صص 15-16).

حق تعالى را در دنیا بهشتى است و دوزخى: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست

گفت: «حق تعالى- را در دنیا بهشتى است و دوزخى: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آن است که کار خود به خداى- عزّ و جلّ- بازگذارى، و دوزخ آن است که کار خداى با نفس خویش گذارى».(همان، ص 16).
پی نوشت:
عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، هلند، لیدن، مطبعه لیدن، چاپ اول،1905م.