وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مقاله» ثبت شده است

مقاله نگاهی به تثلیث در آئین مسیحیت  دانلود

مقاله ادیان و مذاهب مفهوم «فرجام شناسی» و «سرزمین موعود» در یهودیت و مسیحیت  دانلود 

مقاله ادیان و مذاهب یهودیت  دانلود 

مقاله ادیان و مذاهب هندوئیسم  دانلود 

مقاله امشاسپندان در آئین زردشتی  دانلود 

مقاله انتظار موعود در آئین یهود  دانلود 

مقاله اوپانیشادها منشا تجلیات معنوی هند  دانلود 

مقاله آشنائی با مسیحیت مروری براعتقادات مسیحیت بخش نخست  دانلود  

مقاله بررسی پیش بینی‌های اسلام و مسیحیت درباره مهدی و مسیح توافق یا تقابل ؟!  دانلود  

مقاله بررسی تطبیقی پیشگویی های آخرالزمان در اسلام، یهودیت و مسیحیت  دانلود 

مقاله بررسی تطبیقی مفهوم و حقیقت «مراقبه» در عرفان اسلامی و عرفان بودایی  دانلود 

مقاله بررسی تطبیقی موعودباوری در اسلام، مسیحیت و یهودیت  دانلود 

مقاله بررسی مسئله تناسخ ملکوتی در نگاه علامه حسن زاده آملی (ره)  دانلود 

مقاله بررسی مفهوم وحدت اضداد در اندیشه‌ی عرفانی لائوزه با تکیه بر کتاب تائوته‌چینگ  دانلود  

مقاله بررسی و نقد فرضیه کارما از نگاه حکمت متعالیه  دانلود 

مقاله پژوهشی در دین سیک  دانلود 

مقاله پولس و انحرافات او در مسیحیت  دانلود 

مقاله تاملی در سیر تاریخی مکتب فکری «یین-یانگ»  دانلود 

مقاله تأملی در مکتب تائوئیسم  دانلود 

مقاله تناسخ از دیدگاه شیخ اشراق  دانلود 

مقاله تناسخ و اقسام آن با تاکید بر تناسخ ملکوتی در فلسفه ملاصدرا و متون دینی شیعه  دانلود 

مقاله توحید اسلام و تثلیث مسیحیت  دانلود 

مقاله جلوه‌های عرفان نظری در حماسه‌های منظوم فارسی رامایانا  دانلود 

مقاله حقایقی درباره یهودیت  دانلود 

مقاله درآمدی بر مطالعه مقایسه‌ای عرفان اسلامی و ذن بودایی  دانلود 

شخصیت زن و لگدمال کردن و نابود نمودن حقوق انسانى‏ اش در طول تاریخ توسط دشمنان انسانیت مطرح شده است. خدمت بزرگی که پیامبر عظیم الشان اسلام به زن داشتند باعث شد تا او را در سایه‏ قرآن به شخصیت و کرامت و حقوقش بازگردانند.

مرحوم علامه طباطبائی (ره) در جلد دوم از ترجمه تفسیر ارزشمند المیزان بعد از اینکه نگاهی اجمالی به جایگاه زن در اعصار قبل از اسلام و در میان تمدنهای بشری می اندازد و تحلیلی از طرز برخورد جوامع مختلف نسبت به زن را مورد تبیین قرار می دهد از زاویه اسلام و قرآن کریم نیز به جایگاه ویژه زن پرداخته و معتقد است که قرآن هر انسانى را موجودى گرفته شده و تالیف یافته از دو نفر انسان نر و ماده مى‏داند، که هر دو بطور متساوى ماده وجود و تکون او هستند، و انسان پدید آمده (چه مرد باشد و چه زن) مجموع ماده‏اى است که از آن دو فرد گرفته شده است. قرآن کریم در معرفى زن مانند آن شاعر نفرمود:" و انما امهات الناس اوعیة" [مادران تنها و تنها صدف و ظرف پیدایش انسانها هستند!]، و مانند آن دیگرى نفرمود که فرزندان پسران ما، فرزندان خودمان هستند و اما فرزندان دختران ما، فرزند مردمى بیگانه ‏اند!. بلکه هر فرد از انسان (چه دختر و چه پسر) را مخلوقى تالیف یافته از زن و مرد معرفى کرد، در نتیجه تمامى افراد بشر امثال یکدیگرند، و بیانى تمام‏تر و رساتر از این بیان نیست، و بعد از بیان این عدم تفاوت، تنها ملاک برترى را تقوا قرار داد. و نیز در جاى دیگر فرمود:" أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏، بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ" [1] یعنی من عمل هیچ عامل را ضایع و بى نتیجه نمى‏کنم چه مرد و چه زن، بعضى از شما از بعضى دیگر هستید. در این آیه تصریح فرموده که کوشش و عمل هیچکس نزد خدا ضایع نمى‏شود، و این معنا را تعلیل کرده به اینکه چون بعضى از بعض دیگر هستید، و صریحا نتیجه آیه قبلى که مى‏فرمود:" إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى‏ ..." را بیان مى‏کند، و آن این است که مرد و زن هر دو از یک نوع هستند، و هیچ فرقى در اصل خلقت و بنیاد وجود ندارند. آن گاه همین معنا را هم توضیح مى‏دهد به اینکه عمل هیچ یک از این دو صنف نزد خدا ضایع و باطل نمى‏شود، و عمل کسى به دیگرى عاید نمى‏ گردد، مگر اینکه خود شخص عمل خود را باطل کند.( طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، 1378ش، ج‏2، صص 406-407 با اندکی تلخیص و تصرف).

دو خصلت ویژه در آفرینش زن‏

در قرآن اول اینکه زن را در مثل به منزله کشتزارى براى تکون و پیدایش نوع بشر قرار داده، تا نوع بشر در داخل این صدف تکون یافته و نمو کند، تا به حد ولادت برسد، پس بقاى نوع بشر بستگى به وجود زن دارد، و به همین جهت که او کشتزار است مانند کشتزارهاى دیگر احکامى مخصوص به خود دارد و با همان احکام از مرد ممتاز مى‏شود. و دوم اینکه از آنجا که باید این موجود، جنس مخالف خود یعنى مرد را مجذوب خود کند، و مرد براى این که نسل بشر باقى بماند به طرف او و ازدواج با او و تحمل مشقت‏هاى خانه و خانواده جذب شود، خداوند در آفرینش، خلقت زن را لطیف قرار داد، و براى اینکه زن مشقت بچه‏ دارى و رنج اداره منزل را تحمل کند، شعور و احساس او را لطیف و رقیق کرد، و همین دو خصوصیت، که یکى در جسم او است و دیگرى در روح او است در میزان وظائفش تاثیر بسزائی دارد.(همان، ص 409با اندکی تصرف).

قرآن کریم به استقلال اقتصادى بانوان احترام گذارده و تفاوتى بین زن و مرد نگذاشته است

زن همان اندازه که در اجتماع وظایف سنگینى دارد حقوق قابل توجهى نیز داراست، اسلام زن را مانند مرد برخوردار از روح کامل انسانى و اراده و اختیار دانسته و او را در مسیر تکامل که هدف خلقت است مى‏بیند لذا هر دو را در یک صف قرار داده و با خطابهاى" یا ایها الناس" و" یا ایها الذین آمنوا" مخاطب ساخته برنامه‏ هاى تربیتى و اخلاقى و علمى را براى آنها لازم کرده است و با آیاتى وعده برخوردار شدن از سعادت کامل به هر دو جنس را داده است، و با آیاتى مانند" مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏" [2] مى‏گوید: که هر کدام از زن و مرد مى‏توانند به دنبال انجام برنامه‏ هاى اسلام و وظایف الهى به تکامل معنوى و مادى برسند و به حیاتى" طیب" و پاکیزه که سراسر سعادت و نور است گام نهند. اسلام زن را مانند مرد به تمام معنى مستقل و آزاد مى‏داند و قرآن با آیاتى‏ نظیر" کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهِینَةٌ" [3] و یا" مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها" [4]. این آزادى را براى عموم افراد اعم از زن و مرد بیان مى ‏دارد. از طرفى چون استقلال لازمه اراده و اختیار است لذا اسلام این استقلال را در کلیه حقوق اقتصادى مى‏ آورد. و انواع و اقسام ارتباطات مالى را براى زن بلامانع دانسته و او را مالک درآمد و سرمایه‏ هاى خویش مى ‏شمارد در سوره نساء آیه 32 مى‏خوانیم:" لِلرِّجالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ‏" با توجه به لغت (اکتساب) که بر خلاف (کسب) براى بدست آوردن مالى است که نتیجه‏ اش متعلق به شخص به دست آورنده است‏  و همچنین با در نظر گرفتن قانون کلى: " الناس مسلطون على اموالهم" (همه مردم بر اموال خویش مسلطاند) به دست مى‏ آید که چگونه اسلام به استقلال اقتصادی زن احترام گذارده و تفاوتى بین زن و مرد نگذاشته است.( مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1374ش، ج‏2، صص 162- 163 با تلخیص و اندکی تصرف).

در میان همه ملّتهاى پیش از اسلام زنان مظلوم واقع گردیده و مورد اهانت قرار گرفته و به بردگى کشیده شده‏ اند

در اینجا، در مقام بحث پیرامون دفاع از حقوق زن و آزادسازى زن، به مطالبى که علّامه رشید رضا در کتاب «الوحى المحمّدى» آورده است، بسنده می­کنیم. وى آن را یکى از مقاصد اساسى قرآن کریم به شمار مى‏آورد. و مى‏گوید: «در میان همه ملّتهاى پیش از اسلام زنان مظلوم واقع گردیده و مورد اهانت قرار گرفته و به بردگى کشیده شده ‏اند، و همه قوانین و شرایع حتّى شریعت و قوانین اهل کتاب بر آن ستم‏ها و بیدادگرى‏ها مهر تأیید زده ‏اند.رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم مى ‏فرمود: «این کریمانند که اکرام و احترام زنان را مراعات مى‏ کنند، و آن آدمهاى خوار و لئیم‏اند، که به ایشان توهین روا مى ‏دارند»آنگاه اسلام آمد، و خداوند به وسیله بعثت حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم دینش را کامل گردانید و از طریق کتابى که فروفرستاده بود و سنّتى که تفسیر و تبیین قرآنش گردانیده بود، در قول و عمل همه حقوقى را که به مردان داده بود براى زنان هم مقرّر نمود؛ مگر در مواردى که طبیعت زنان و مسئولیتهاى زنانه ایشان مقتضى احکام خاصّى بوده است که در راستاى حفظ کرامت و از فرط عنایت و محبت به ایشان مقرر شده‏ اند، تا آنجا که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم مى ‏فرمود: «این کریمانند که اکرام و احترام زنان را مراعات مى‏کنند، و آن آدمهاى خوار و لئیم‏اند، که به ایشان توهین روا مى‏دارند».(قرضاوی، یوسف، قرآن منشور زندگی، 1382ش، ص 174).

گوهر وجود زن‏ از دیدگاه قرآن

اگر در همه قرآن مجید براى نشان دادن اصل آفرینش زن و هویت شخصى او جز آیه‏ى چهارم نساء نبود براى شناخت حقیقت خلقت او بس بود: یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالًا کَثِیراً وَ نِساءً: اى مردم نسبت به پروردگارتان که همه شما را از یک حقیقت واحده آفرید و براى آن حقیقت واحده جفتى از جنس خودش به وجود آورد تقوا پیشه کنید پروردگارى که از آن جفت و زوج مردان و زنان بسیارى را منتشر کرد. آیه شریفه دلالت دارد که همه مردان و زنانى که در عرصه گیتى زندگى مى‏کنند از یک پدر و مادر آفریده شده‏ اند، و تفاوت میان آنان از نظر رنگ و زبان و شکل تفاوتى بر اساس حکمت و مصلحت است. آیه مى‏گوید نیمى از وجود انسان‏ها از یک مرد و نیم دیگرشان از یک زن است، در حقیقت آن مرد و زن اولیه هر دو داراى خلقت حکیمانه و از نظر حیات و زندگى و تولید مثل مکمل یکدیگر بودند، و حقیقت هویتى آنان از نظر انسان بودن و آدمیت یکى بود و آن دو در این مسئله امتیازى به هم نداشتند. جفت که معناى کلمه زوج است از نظر لغت جایگزینى چون زن، و همسر، و همراه نداشت، آرى زن از نظر آفرینش زوج و جفت مرد بود، و این زوجیت‏ زمینه ارتباط و انس آن دو با یکدیگر و سبب افزایش نسل در عرصه‏گاه گیتى وتداوم حیات انسان در خیمه زندگى بود. مفسرین بزرگ و دانشمند شیعه که حقایق اصیل را از قرآن و پیامبر و مکتب سعادتبخش اهل بیت گرفته اند مانند فقیه بزرگ و اصولى و رجالى‏گرانقدر شیخ طوسى در تفسیر تبیان، و امین ‏الاسلام طبرسى در تفسیر مورد توجه فریقین و بزرگ مرد علم حدیث سید هاشم بحرانى در تفسیر برهان و حکیم و فیلسوف و عارف کم نظیر علامه طباطبائى در تفسیر قیم المیزان در توضیح جمله و خلق منها زوجها مى ‏گویند: خداوند از همان جنسى که آدم را آفرید براى او از همان جنس جفتى خلق کرد.( انصاریان، حسین، تفسیر حکیم، ایران، قم، انتشارات دارالعرفان، چاپ اول، 1393ش، ج‏6، صص 232-233).
 پی ­نوشت‌ها:
[1]. آل عمران: 195.
[2]. النحل: 97.
[3]. المدثر: 38.
[4]. فصلت: 46.
منابع:
1- طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ یازدهم، 1378ش.
2- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ایران، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیة، چاپ سی و دوم، 1374ش.
3- قرضاوی، یوسف، قرآن منشور زندگی، ایران، تهران، انتشارات احسان، 1382ش.
4- انصاریان، حسین، تفسیر حکیم، ایران، قم، انتشارات دارالعرفان، چاپ اول، 1393ش.

هرگاه کسى خالصانه براى خدا، ماه رمضان را روزه‏ بگیرد و در آن ماه، باطنش را از اخلاق ذمیمه و ناشایست پاک سازد، مستحقّ مغفرت الهى و رهائی از عذاب اخروى مى‏ گردد

ابوحامد محمد غزالی در کتاب کیمیای سعادت که کتابی دارای مضامین علم عرفان عملی و اخلاقی است روزه را سه درجه و به عبارتی دارای سه مرتبه معرفی می نماید: روزه عوام، و روزه خواصّ، و روزه خاصّ الخاصّ. اما روزه عوام و غایت آن را نگاه داشتن بطن و فرج معرفی کرده که در کتابهای فقهی در باب آداب روزه و شروط مرتبط با آن و نیز مفطرات روزه توضیحات آن بیان شده است، و این کمترین درجات و مراتب روزه است. اما روزه خواص آن است که روزه دار همه جوارح خویش را از ناشایست باز- دارد، و بر بطن و فرج اقتصار نکند. و روزه خاصّ الخاصّ که بلندترین درجات روزه است، آن است که روزه دار دل خود را نیز از اندیشه هر چه جز حق- تعالى- است نگاه دارد، و همگى خود را به حق دهد، و از هر چه جز وى است- به ظاهر و باطن- روزه دارد. و در هر چه اندیشه کند- جز حدیث خداى تعالى و آنچه به وى تعلق دارد- این روزه گشاده شود. و اگر در غرضى دنیاوى اندیشد- اگر چه مباح بود- این روزه باطل شود، مگر دنیاویى که یاور وى شود در راه دین- که آن از دنیا نبود به حقیقت. تا به حدّى که گفته‏اند که «اگر به روز تدبیر آن کند که روزه به چه گشاید، خطایى بر وى نویسند، که این دلیل آن است که به رزقى که خداى- تعالى- وعده کرده است که به وى رساند، واثق نیست. و این درجه انبیا و صدّیقان است، و هر کسى بدین نرسد.( غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، 1383ش، ج‏1، ص 211 با تصرف).

عجب راهیست راه سلوکی که طعامش بى‏نانى است و شرابش بى‏ آبى! است

سهروردی‏ در عوارف المعارف که کتابی با محوریت عرفان عملی و عرفان ادبی است، روزه‏ را هماى سعادتی می داند که بال جلالش را بر بام احوال سالک مى‏ گستراند. آری عجب راهیست راه سلوکی که طعامش بى‏نانى است و شرابش بى‏ آبى! است. ‏مقصود از روزه‏ داشتن، شکست نفس است و ظاهر و باطن را از معاصى بازداشتن. (عوارف المعارف(ترجمه)، متن، ص: 139- 140 با اندکی تصرف).

روزه دار حقیقی باید همه اعضا و جوارح را از مناهى حضرت حق  و منکرات خودداری نماید

علاء الدوله سمنانى‏ متوفای 736 ق در بیان روزه‏ حقیقى و حقیقت روزه معتقد است که روزه دار حقیقی باید همه اعضا و جوارح را از مناهى حضرت حق  و منکرات امساک فرماید. یعنى به چشم جز در حق ننگرد و جز به حق ننگرد و به گوش جز حق نشنود و به زبان جز حق نگوید و به دست جز حق نگیرد و به پا جز به حق نیاید و نرود و به دل جز حق نیندیشد. چون بدین روش روزه ‏دار باشد از اهل خصوص گردد و مستحق جزاى خاص که الصوم لى و انا أجزئ به‏ شود. (سمنانی، علاء الدولة، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، 1383ش، ص 50 با تصرف).

جمیع عبادتها را مردم مشاهده مى ‏نمایند و مى ‏بینند و روزه را به غیر از خدا کسى نمى ‏داند

بعضى از اهل دانش گفته ‏اند: اگر در روزه فضیلتى نمى ‏بود مگر ترقّى نمودن از حَظهاى نفس حیوانى به مرتبه عالى- که تشبّه به ملائکه روحانى باشد- هرآینه این فضیلت و منقبت از براى آن کافى بود. و وجه آنکه روزه سپرى است از آتش آن است که رفع‏ مى‏کند حرارت شهوت و غضبى را که آتش جهنّم در باطن آدمى در دنیا به آن افروخته مى‏شود و در قیامت ظاهر مى‏گردد، چنانچه سپر دفع مى‏کند از صاحبش حرارت و تندى آهن را. و وجه آنکه فرمودند: «مادامى‏که غیبت مسلمانى نکند» آن است که غیبتْ خوردنِ گوشت مرده است و این نوعى است از خوردن که بدن به آن قوّت مى‏یابد. و شرافت داشتن روزه به آنکه از براى خداست و نسبت به خدا دارد- اگرچه تمامى عبادتها از براى خداست، مانند شرافت کعبه که نسبت به خدا دارد اگرچه تمامى زمین از براى خداست- از براى دو معناست: یکى آنکه روزه بازداشتن نفس و ترک کردن چیزى چند است، و این امرى است پنهانى و عملى در آن نیست که مشاهده شود. و جمیع عبادتها را مردم مشاهده مى‏ نمایند و مى ‏بینند و روزه را به غیر از خدا کسى نمى‏داند از براى آنکه عمل باطنى است و مجرّد صبرکردنى است و از براى محض خداست و جزاى آن از جانب خداست و بَس، و دیگرى را در این عبادت شرکتى نیست. و معناى دوم آن است که روزه درهم مى ‏شکند دشمن خدا را زیرا که وسیله شیطان شهوتهاست و قوّت شهوتها به خوردن و آشامیدن است. و از براى این است که حضرت پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمودند: به درستى که شیطان در فرزند آدم جریان مى ‏یابد مانند جریان خون، پس راه‏هاى او را تنگ گردانید به گرسنگى‏. (فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، 1387ش، ص 524).

سرّ امر روزه‏ داشتن آن است که: قوّه شهویّه، مقهور و ضعیف شود و تسلّط شیطان کمتر گردد

سزاوار روزه‏ دار آن است که: چشم خود را بپوشاند از هر چه نظر کردن بر آن حرام یا مکروه است و یا دل او را از یاد خدا مشغول مى‏سازد. و محافظت نماید زبان خود را از جمیع آفات و معاصى متعلّقه به زبان،- که بسیارى از آنهاسرّ امر روزه‏ داشتن آن است که: قوّه شهویّه، مقهور و ضعیف شود و تسلّط شیطان لعین کمتر گردد تا نفس قدسى از درجه بهیمیّت، ترقّى نموده مشتبه به ملائکه گردد. و در آن آثار تجرّد و روحانیّت حاصل شوددر این کتاب مذکور شد-. و گوش خود را نگاهدارد از هر چه شنیدن آن حرام یا مکروه است. و شکم خود را باز دارد از غذاهاى حرام و شبهه ‏ناک. و همچنین سایر اعضا و جوارح خود را از محرّمات و مکروهات متعلّقه به آنها محافظت نماید. و همچنین سزاوار آن است که: در هنگام افطار، از حلال، این قدر چیزى بخورد که: «کلّ» بر معده او نباشد، زیرا سرّ امر روزه‏ داشتن آن است که: قوّه شهویّه، مقهور و ضعیف شود و تسلّط شیطان لعین کمتر گردد تا نفس قدسى از درجه بهیمیّت، ترقّى نموده مشتبه به ملائکه گردد. و در آن آثار تجرّد و روحانیّت حاصل شود. (نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، 1378ش، ص 877).

پی‌نوشت‌ها:
1 - غزالی، محمد، خدیو جم، کیمیای سعادت، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ یازدهم،1383ش.
2 - سهروردی، شهاب الدین، ترجمه ابومنصور اصفهانی، عوارف المعارف(ترجمه)، ایران، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1375ش.
3 - سمنانی، علاء الدولة، مایل هروی، (مصنفات فارسى سمنانى) سر بال البال لذوى الحال، ایران، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،چاپ دوم، 1383ش.
4 - فیض کاشانی، ملا محسن، ترجمه نورالدین کاشانی، ترجمه الحقائق فی محاسن الأخلاق، ایران، تهران، انتشارات مدرسه عالی شهید مطهری، چاپ اول، 1387ش.
5 - نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، ایران، قم، مؤسسه دار هجرت، چاپ ششم، 1378ش.

-این آئین در اروپا و آمریکا چندان معروف نیست و منحصرا در پنجاب (شمال غرب هندوستان) وجود دارد. (ر.ک: تاریخ ادیان جان ناس: 333).

-در قرن دهم میلادی سلاطین مسلمان (غزنوی‌ها) به هندوستان تاخته و دارای قدرت عظیمی شده بودند، در قرن یازدهم پادشاهان اسلام ابتدا بر سراسر شمال غربی هندوستان تسلط یافتند و سپس با شور و حرارتی بسیار قدرت خود را بسط داده و غالب خاک کشور هند را مسخر خود ساختند. دو قرن بعد یکی از متفکرین هند که از مصلحین به‌نام آن کشور است موسوم به راماناندا فرقه‌ای در داخل مذهب ویشنوییزم به وجود آورد، در میان شاگردان وی شخصی بود که بعدها از استادش بزرگ‌تر شد و او نیز به نوبه خود در تهیه مقدمات ظهور نانک (مبدع سیکهیزم) عامل مؤثری بود، این شاگرد که بعداً به مقام استادی رسید شخصی به‌نام کبیر بود، هنوز پیروان کبیر موجود هستند، کبیر فردی صاحب‌نظر و روشن‌دل بود که تحت تعالیم علمای اسلامی هند اصنام را انکار نموده و حرمت بت‌پرستی را از آنان تعلیم گرفته بود و هندوها را بر بت‌پرستی ملامت می‌کرد و می‌گفت خداوند بالاتر از آنست که در پیکری از سنگ یا فلز جای گزیند و یا از بندگان خود به انجام مناسک صوری مانند عبادات ظاهری، تلاوت کتاب، زیارت، رهبانیت، غسل در فلان رود و یا طواف دور فلان معبد راضی گردد، بلکه آن‌چه خداوند از بندگانش خواسته همانا طهارت نیت و تذهیب اخلاق با خلوص نیت است و اگر کسی به خدای یگانه خالصانه محبت ورزد خداوند او را از رنج و تعب قانون کارما خلاصی خواهد بخشید و به‌عبارت‌ دیگر برای ‌اینکه دولاب توالد پیاپی و تناسخ مکرر برای او خاتمه پذیرد تنها راه ساده و عملی آنست که آن شخص حق‌تعالی را از صمیم قلب دوست داشته و روح او از عشق معبود مطلق مالامال گردد کبیر به‌علاوه کتب اربعه ودا را تنها منشاء و مأخذ دین ندانسته بلکه به برهمنان هندو و ملاهای مسلمان هر دو تاخته و فکر آن‌ها را جامد و در چار دیوار عبادات صوری محدود دانسته و گفته مرد سالک باید از مرشدی روحانی (که او را به زبان محلی پنجاب گرو یعنی معلم می‌نامند) استفاده کند، ازاین‌رو می‌توان گفت که نانک بر روی این تعالیم اخلاقی دین خود را بنیاد نهاد و غالباً به گفته‌های کبیر استشهاد کرد و قول او را حجت قاطع دانست. (ر.ک: همان: 334-336).

-آیین سیک در هند مربوط به حدود پانصد سال پیش در زمان تولد بنیان‌گذار این دین به‌نام گرو نانک (نانک اسم وی و لقبش گرو بوده) در پنجاب به وجود آمد.

-چهارمین دین رسمی هند به‌شمار می‌آید، اعتقادات و تعالیم گورو نانک درکتاب مقدس گرانت تدوین گردیده است.

-کتاب مقدسِ «گرانت صاحب» به زبان شعر و منظوم است و هر سیک موظف است این متن مقدس را از گرو یا معلم دینی بیاموزد و این متن مقدس را روزانه در معبد به‌همراه نغمه موسیقی بخواند.

-چیزی که دین سیک را از سایر ادیان هند جدا کرده مبانی اعتقادی جدیدی است که توسط نانک مطرح ‌شده به‌عنوان مثال، نانک دینِ سیک را به‌عنوان امری آسمانی می‌شناسد و این نگاهی متفاوت با ادیان هندوئیسم مانند جینیسم و بودائیسم دارد و لذا راه را برای ورود مردم به دین تازه باز نموده است.

-نانک معتقد بود که تمام تعالیم او نتیجه‌ی الهام و مکاشفه وی است و می‌گفت من کلام الهی را که به سویم می‌آید گزارش می‌کنم و این سرودها از اشراق درونی و از روحی که با مطلق دمساز شده است سرچشمه می‌گیرد.

-برخی معتقد هستند که دین سیک از اسلام تأثیر گرفته، اما این مطلب صحیح نیست، بنابراین با بررسی بر روی آیین و اعتقادات دین سیک متوجه می‌شویم که دین سیک راه دیگری را انتخاب نمود که با دو دین اسلام و هندو متفاوت است.

-در دین جدید سیک، نانک تلاش کرده تا با تجربه‌های شخصی و مکاشفه‌های عارفانه به ایجاد دینی جدید بپردازد و تحولی را در ساختار اجتماعی، فرهنگی و دینی هندوییسم ایجاد نماید. (ر.ک: آبسالان، محبعلی، (بهار1391)، تحولات دینی آئین سیک در پرتو ادیان بزرگ هند، فصلنامه مطالعات شبه قاره، سال چهارم، شماره دهم، صص: 7-26).

تعالیم و گوروهای بعد از گورو نانک

تعالیم سیک:

-پرداختن به انسان و اهمیتی که خدا برای انسان قائل است. از اولویت اندیشه‌های نانک بوده است. (ر.ک: همان).

-اصل توحید یعنی ایمان به خدای واحد و قادر و خالق که نانک او را حق لقب داد.

-علاج درد این است که دائما به یاد خدا بوده و نام خدا را تکرار کرد.

-رسوم هندوها را انکار کرد و بت پرستی آنان را تخطئه فرمود. و معتقد بود باید اعمال یک سیک از روی طهارت قلبی باشد و تعقل پیشه کند و معلمان را خدمت کند و مانند شخص گرسنه که به دنبال طعام است حق تعالی را طلب کند.

-یک زن به عنوان همسر برگزیند و به دیگر زنان به دیده‌ی میل و رغبت نگاه نکند.

-حق انسان‌ها را تضییع نکند. از معاشرت نااهلان بپرهیزد و با نیکان مصاحبت نماید.

-اصل تسلیم و رضا در تعالیم نانک مشهود است.

-متاسفانه آئین سیک به مرور زمان تبدیل به یک فرقه جنگی و سیاسی شد.

(ر.ک: تاریخ ادیان جان ناس: 339-342).

-بعد از گورونانک 9 گورو دیگر جانشین او شدند. با بررسی تاریخ تحولات آیین سیک در دوران نه گوروی جانشین نانک با تفاوت‌های بسیاری در شیوه‌ی رهبری آنان مواجه می‌شویم. در دوران پنج گوروی اول آیین سیک امور معنوی و عرفانی مورد تأکید قرار می‌گیرد، درحالی‌که محور آموزه‌های ششمین گورو و تا دهمین و آخرین گوروی سیک بیشتر تحسین شجاعت و گسترش روحیه سلحشوری است، این تغییر رویه گورو‌ها نه به‌جهت انحراف بلکه به‌سبب مقتضیات دورانی بود که آنان رهبری جامعه سیک را برعهده داشته‌اند. (ر.ک: سامانیان، صمد، مافی تبار، آمنه، (بهار1389)، آشنائی با گوروهای آئین سیک، فصلنامه مطالعات شبه قاره، سال دوم، شماره دوم، صص: 52-35). 

پنج نشانه‌ی یک سیک

1-کِش (kesh): کوتاه نکردن موهای بدن، تسلیم در برابر اراده‌ی الهی است. و حفظ مو باعث حالت معنوی و تشبّه به عرفا و پیامبران می‌گردد.

2-کَنگا: همراه داشتن شانه برای مرتب کردن و تمیز کردن موها.

3- کَرپان: همراه داشتن خنجر به نماد شجاعت.

4-کَرا: دستبند فلزی به منظور یادآوری مبانی طریقت و تذکر این مطلب که یک سیک همیشه بنده‌ی خداست.

5-کَچهر: شلوار کوتاه برای جلوگیری از تمایلات جنسی نامشروع. (ر.ک: همان).

 

پ ن: سیک ها در ایران

به نقل از پایگاه خبری مفاز طی سال‌های اخیر پیروان ادیان و فرقه‌های مختلف منحرف از جمله مسیحیت، بهائیت، وهابیت، زرتشت، شیطان پرستی و نیز برخی فرقه‌های عرفانی‌های کاذب، برای جذب هر چه بیشتر نیرو و منحرف کردن افکار شیعیان به ویژه جوانان، بر فعالیت‌های تبلیغاتی خود افزوده‌اند.

پیروان آئین «سیک» در ایران نیز که تعداد آنان بسیار اندک است، در حال فعالیت برای جذب هر چه بیشتر نیرو و ترویج افکار و اندیشه‌های منحرف خود هستند. بررسی‌های انجام شده نشان می‌دهد که پیروان این آئین، فضای مجازی را بهترین عرصه برای فعالیت تبلیغاتی خود یافته‌اند از همین رو ملاحظه می‌شود که تعدادی وبلاگ شخصی و گروهی به زبان فارسی توسط پیروان آئین «سیک» راه‌اندازی شده است.

سمساره یا تناسخ

بسیاری از انسان‌ها به بازگشت روح پس از مرگ معتقد هستند، اما در اینکه روح چه زمانی و به چه جسمی برمی‌گردد، اختلاف دارند. تناسخ در بستر هندوئیزم و معاد در بستر اسلام دو باور پویا در این زمینه هستند. بر اساس تناسخ، روح انسان در چرخه‌ی‌ مرگ‌ها و تولدهای مکرر دنیایی گرفتار است تا وقتی که به حقیقت مطلق بپیوندد، اما براساس معاد روح انسان پس از مرگ به عالم برزخ می‌رود و در نشئه‌ی آخرت به بدن خاکی احیا شده‌اش بازمی‌گردد. در مقایسه دلایل تناسخ و معاد مشخص می‌شود که قدمت دلیل نقلی تناسخ به ابتدای هندوئیزم نمی‌رسد. دلیل عقلی آن خالی از اشکالات اساسی نیست. شهود عرفانی تناسخ نیز دلیل معتبری نیست. ادعای یادآوری زندگی‌های پیشین نیز با کریپتومنسیا قابل تبیین است. بنابراین، دلیل قانع‌کننده‌ای برای تناسخ وجود ندارد، اما معاد دلایل نقلی و عقلی معتبری دارد و شواهد بر احیای مردگان این باور را تقویت می‌کند. شهود پیامبر (ص) در معراج نیز دلیل دیگر حقانیت آن است. بنابراین، معاد در درجه‌ای از اعتبار است که باور تناسخ هرگز به آن نمی‌رسد. (ر.ک: حسینی، فاطمه، (پاییز و زمستان 1398)، بازگشت روح به بدن تناسخ یا معاد، کلام حکمت »، شماره 4 : 40 - 23 )

* پذیرش تناسخ یا سمساره که به آن اشاره می‌شود درد ظلم و تبعیض را در طبقات پایین هندو کم می‌کند!!).

** تناسخ بر دو قسم است: تناسخ باطل که همان سمساره است و تناسخ حق آن است که ارواح آدمیان پس از مفارقت به بدن‌های مثالی و برزخی تعلق بپذیردکه همان معاد جسمانی می‌باشد. علت عقلی باطل بودن تناسخ در فلسفه این است که بازگشت از فعلیت به قوه محال است، یعنی نفسی که به فعلیت رسیده و با یک جسم زندگی کرده و اعمال و افکاری داشته و تجربه‌هایی اندوخته، محال است که دوباره در نقطه صفر قرار بگیرد و در قالب جنینی خالی از هر تجربه، عمل و اندیشه‌ای متولد شود.

به نظر محقق قیصری، ارواح انسان‌ها پس از مفارقت از بدن عنصری مادی مشمول قاعدة تناسخ خواهند شد، اما نه تناسخ به بدن‌های عنصری و مادی دیگر، بلکه به بدن‌های برزخی و مثالی ملحق خواهند شد. و حکیمان و عارفان بزرگ تاریخ، از آنجا که اهل شهود و مکاشفه بودند، تعلق ارواح را به این ابدان جسمانی برزخی مشاهده می‌نمودند، مثلاً به‌روشنی می‌دیدند، روح کسی پس از مفارقت از بدن مادی به بدن یک گرگ یا خوک و یا مورچه و یا انسان نورانی ملحق می‌شود. در نتیجه هنگامی که مشاهدات خود را برای مردم بازگو می‌کردند، کسانی که از عمق مسئله خبر نداشتند، مراد ایشان را به‌درستی درنیافته و سخنان آنها را بر معنای تناسخ باطل حمل می‌نمودند و آنچه بیشتر به این برداشت غلط دامن می‌زد، خلطی بود که از سوی خود عارفان مکاشف بین صور برزخی خیالی و صور حسی روی می‌داد چون نمی‌توانستند به‌درستی بین آنها تمییز دهند، صریحاً مشهودات خود را به عالم حسی و مادی انتساب می‌دادند. (ر.ک: اسفار، ج ۹، ص ۳۳۷) انسان مادامی که در دنیا هست، با اعمال و نیات و گفتار خود، با علومی که می‌آموزد و با همة حرکات و سکنات خویش، مشغول ساختن و تکمیل بدن دیگری ورای این بدن مادی و از سنخ عالم مثال است ـ و البته آنها که به مقامات شهود دست یافته و چشم‌های برزخی آنها گشوده شده است، می‌توانند این ساخت‌وساز و هیئت‌های حاصله را مشاهده نمایند‌ـ روح انسان به محض متلاشی شدن بدن مادی و مفارقت از جسم عنصری، با همان بدن جسمانی مثالی همراه و حیات جدیدی را آغاز می‌نماید که طلیعة معاد و قیامت است.

*** صدرالمتألهین شیرازی در حکمت متعالیه (به‌ویژه دو جلد هشتم و نهم اسفار) همگام با عرفا، تحلیل‌های عمیق و دقیقی دربارة قیامت و معاد عرضه نموده است. عرفا بر اساس مبانی عرفان نظری، به‌ویژه آنچه در قوس نزول هستی و صعود هستی بیان شده، تحلیل خاصی را ارائه کرده‌اند که عمدتاً بر محتوای عودی معاد ـ که در متون دینی بدان اشاره شده است‌ـ تأکید می‌کنند و بر اساس مفهوم «رجعت و رجوع» که در آیاتی مثل «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» آمده است، کیفیت معاد را سامان می‌دهند، ‌زیرا رجعت و رجوع در محتوای خود بازگشت به آنچه در آغاز بود را حکایت می‌کند، چنانچه خدای متعال، این محتوا و این برداشت را در آیة ۲۹ سورة اعراف، تصریح کرده و می‌فرماید: «کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ» و یا در آیة ۱۰۴ سورة انبیاء می‌فرماید: «کَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَقٍ نُّعِیدُهُ وَعْدًا عَلَیْنَا إِنَّا کُنَّا فَاعِلِینَ».

موکشه (رهایی از سمساره)

به عقیده‌ی هندوان، مقصود نهایی آدمی، آزادی از قید حیات است، و این آزادی در موکشه متجلی می‌شود. اصل موکشه در فلسفه هند به معنای نیل به رهایی و آزادی از تولدهای بی‌پایان و خروج از چرخه‌ی سمساره از طریق درک حقیقت است. (ر.ک: الیاسی، پریا، زندگی پس از مرگ و تناسخ در متون مقدس هندو)

«بسمه تعالی»

مقاله علمی - پژوهشی «نسبت اراده حق تعالی و اختیار انسان‌ها از دیدگاه صدرالدین قونوی»

این مقاله با کد MAZAHEB-1906-1854 نوشته حمید حنائی نژاد در نشریه علمی - پژوهشی «پژوهشنامه مذاهب اسلامی» وابسته به دانشگاه ادیان و مذاهب قم  مورد پذیرش داوران قرار گرفته و چاپ شده است.

 

مقاله را در Magiran  و noormags مطالعه کنید

دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مى‏ گزیده‏ اند؛ و ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن‏.

معنى حدیث «حبّ علىّ بن ابى طالب حسنة لا تضرّ معها سیّئة» این است که محبت علی حسنه‏ اى است که مانع ضرر زدن گناه مى‏شود، یعنى مانع راه یافتن گناه مى‏شود؛ معنایش آن نیست که جاهلان پنداشته ‏اند و آن اینکه محبت على چیزى است که هر گناهى که مرتکب شوى بلا اثر است. برخى از دراویش از طرفى دعوى دوستى خدا دارند و از طرف دیگر از هر گناهکارى گناهکارترند، اینان نیز مدّعیان دروغگو هستند. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «خدا را معصیت مى‏کنى در حالى» که مدّعى محبت او هستى! به جانم قسم که این کار، در میان کارها، شگفت ‏آور است. اگر محبت تو راستین مى‏ بود او را اطاعت مى‏کردى، زیرا طبیعى است که هر دوستى مطیع دوست خویشتن است». دوستان واقعى امیر المؤمنین (ع) همواره از گناهان دورى مى‏ گزیده ‏اند؛ ولایت آن حضرت نگاهدارنده از گناه بوده است نه تشویق کننده به آن. امام باقر (ع) مى‏فرماید: «به ولایت ما نتوان رسید جز با عمل نیک و پرهیزکارى و دورى از گناه.». (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری  (عدل الهى)، 1377ش، ج‏1، صص 332-333 با اندکی تلخیص).

اعترافی تلخ‏

ما شیعیان‏ باید اعتراف کنیم که بیش از دیگران درباره کسى که افتخار نام پیروى او را داریم ظلم و لااقل کوتاهى کرده ‏ایم. اساساً کوتاهی‌هاى ما ظلم است. ما نخواسته و یا نتوانسته ‏ایم على را بشناسیم. بیشتر مساعى ما درباره تنصیصات رسول اکرم (ص) درباره على (ع) و سبّ و شتم کسانىما نخواسته و یا نتوانسته ‏ایم على را بشناسیم. بیشتر مساعى ما درباره تنصیصات رسول اکرم (ص) درباره على (ع) و سبّ و شتم کسانى که این نصوص را نادیده گرفته ‏اند بوده است، نه درباره شخصیت عینى مولا على. که این نصوص را نادیده گرفته ‏اند بوده است، نه درباره شخصیت عینى مولا على. غافل از این که این مشکى که عطار الهى بحق معرّف اوست خود بوى دلاویزى دارد و بیش از هر چیز لازم است مشامها را با این بوى خوش آشنا کرد، یعنى باید آشنا بود و آشنا کرد. معرفى عطار الهى به این منظور بوده که مردم با بوى خوش آن آشنا شوند، نه اینکه به گفته عطار قناعت ورزند و تمام وقت خویش را صرف بحث در معرفى وى کنند نه‏ آشنایى با او. آیا اگر نهج البلاغه از دیگران مى‏بود با او همین گونه رفتار مى‏شد؟ کشور ایران کانون شیعیان على علیه السلام است و مردم ایران فارسى زبان‏اند. شما نگاهى به شرحها و ترجمه‏ هاى فارسى نهج البلاغه بیفکنید و آنگاه در باره کارنامه خودمان قضاوت کنید. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (سیرى در نهج البلاغه)، 1377ش، ج‏16، صص 381-382).

تمایل بشر به اسطوره‏ سازى‏ در بیان استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری (ره)

در بشر یک حس قهرمان‏ پرستى هست، یک حسى هست که درباره قهرمان هاى ملى و قهرمان هاى دینى افسانه مى ‏سازد. بهترین دلیلش این است که مردم براى نوابغى مثل بو على سینا و شیخ بهائى چقدر افسانه جعل کردند! بوعلی سینا بدون شک نابغه بوده است، قواى جسمى و قواى روحى‏اش، یک جنبه فوق‏ العادگى داشته است.مردم درباره بو على سینا هرچه مى‏خواهند بگویند، بگویند، به کجا ضرر مى‏زند؟ به هیچ جا. اما افرادى که شخصیت آنها شخصیت پیشوایى است و قول آنها، فعل و عمل آنها، قیام و نهضت آنها سند و حجت است، در اینها نباید تحریفى‏ واقع بشود، در سخنشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‏ شان. ولى همینها سبب شده است که مردم براى بو على سینا افسانه ‏هایى بسازند، مثلًا بگویند بو على سینا درباره مردى که از فاصله یک فرسخى مى ‏آمد گفت این مردى که مى ‏آید دارد نان چرب مى‏خورد. گفتند تو از کجا فهمیدى که او نان مى‏خورد، و از کجا فهمیدى که نانش هم چرب است؟ در سر یک فرسخى چگونه دیدى؟ مى‏ گویند بله، نور چشمش آن قدر کارگر بود که گفت من پشه‏ هایى را دیدم که دور این نان مى‏گردند، فهمیدم که نانش چرب است که پشه دور آن پرواز مى‏کند. معلوم است که این داستان افسانه است. آدمى که پشه را از فاصله یک فرسخى ببیند، چربى نان را زودتر از خود آن پشه‏ ها مى‏ بیند!!. حالا مردم درباره بو على سینا هرچه مى‏خواهند بگویند، بگویند، به کجا ضرر مى‏زند؟ به هیچ جا. اما افرادى که شخصیت آنها شخصیت پیشوایى است و قول آنها، فعل و عمل آنها، قیام و نهضت آنها سند و حجت است، در اینها نباید تحریفى‏ واقع بشود، در سخنشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‏ شان. درباره امیر المؤمنین على (ع) چقدر افسانه خود ما شیعیان‏ بافته‏ ایم! در اینکه على مرد خارق‏ العاده‏ اى است، بحثى نیست. مثلًا شجاعت على. دوست و دشمن اعتراف کرده‏ اند که شجاعت على یک شجاعت فوق افراد عادى بوده است. على با هیچ پهلوانى نبرد نکرد مگر آنکه آن پهلوان را کوبید و به زمین زد. این چیزى نیست که در آن، جاى انکار باشد. فوق ‏العادگى داشته، ولى در حد یک بشر فوق‏ العاده، یک بشرى که در میدان جنگ هیچ کس حریفش نبود. اما مگر افسانه ‏سازها و اسطوره‏ سازها به همین مقدار قناعت کردند؟ شما ببینید چه حرفها در همین زمینه ‏ها گفتند! مثلًا على (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبرى روبرو شد. مرحب چقدر فوق‏ العادگى داشت! بسیار خوب. مورخین هم نوشته‏ اند که در آنجا على (ع) ضربتش را که فرود آورد، این مرد را دونیم کرد. در اینجا افسانه‏ هایى است که دین را خراب مى‏کند. گفته‏ اند به جبرئیل وحى شد: جبرئیل! فوراً به زمین برو، برو که آن غضبى که ما در على مى‏ بینیم، اگر شمشیرش فرود بیاید، زمین را دونیم مى‏کند، به گاو و ماهى خواهد رسید؛ برو بال خودت را در زیر شمشیر على بگیر، رفت و گرفت. على (ع) هم شمشیرش چنان آمد که مرحب آن‏چنان دونیم شد که اگر در ترازوى مثقالى مى‏ گذاشتند، این نیمه‏ اش با آن نیمه برابر بود. بال جبرئیل که زیر زین اسب [قرار] گرفته بود، از شمشیر على آسیب دید و مجروح شد. تا چهل شبانه روز جبرئیل نتوانست به آسمان برود، که وقتى به آسمان رفت، خدا از او سؤال کرد: جبرئیل! تو این چهل روز کجا بودى؟ خدایا در زمین بودم، تو به من مأموریت داده بودى. چرا زود برنگشتى؟ شمشیر على که فرود آمد بال مرا مجروح کرد، من این چهل روز مشغول پانسمان بال خودم بودم!. دیگرى مى‏گوید: شمشیر على آن‏چنان سریع و نرم آمد، از فرق مرحب گذشت، تا به نمد زین اسب رسید و على شمشیرش را بیرون کشید که خود مرحب هم نفهمید. خیال کرد ضربت کارى نشد. گفت: على! همه زور تو همین بود؟ همه پهلوانى تو همین بود؟ گفت: اگر راست مى‏گویى خودت را تکان بده. تا مرحب خودش را تکان داد، یک قسمت از این طرف افتاد، یک قسمت از آن طرف. این‏طور افسانه‏ ها!!. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (حماسه حسینى(1 و 2))، 1377ش، ج‏17، صص 86-87 با تلخیص).
دموکراسى حضرت امیرالمومنین (ع) و نحوه برخورد ایشان با مخالفان حکومت اسلامی

امیر المؤمنین با خوارج در منتهى‏ درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مى ‏نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد. آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و حضرت خودش و اصحابش با عقیده آزاد با آنان روبرو مى‏شدند و صحبت مى‏کردند، طرفین استدلال مى‏کردند، استدلال یکدیگر را جواب مى‏گفتند. شاید این مقدار آزادى در دنیا بى‏ سابقه باشد که حکومتى با مخالفین خود تا این درجه با دموکراسى رفتار کرده باشد. مى‏ آمدند در مسجد و در سخنرانى و خطابه على پارازیت ایجاد مى‏کردند. خوارج در نماز جماعت به على اقتدا نمى‏کردند زیرا او را کافر مى‏پنداشتند. به مسجد مى‏آمدند و با على نماز نمى‏ گزاردند و احیاناً او را مى‏آزردند. على روزى‏ به نماز ایستاده و مردم نیز به او اقتدا کرده ‏اند.امیر المؤمنین با خوارج در منتهى‏ درجه آزادى و دموکراسى رفتار کرد. او خلیفه است و آنها رعیتش؛ هر گونه اعمال سیاستى برایش مقدور بود اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد، به آنها نیز همچون سایر افراد مى ‏نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على عجیب نیست اما چیزى است که در دنیا کمتر نمونه دارد.یکى از خوارج به نام ابن الکَوّاء فریادش بلند شد و آیه‏اى را به عنوان کنایه به على، بلند خواند: وَ لَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَ إِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِین [1] این آیه خطاب به پیغمبر است که به تو و همچنین پیغمبران قبل از تو وحى شد که اگر مشرک شوى اعمالت از بین مى‏رود و از زیانکاران خواهى بود. ابن الکوّاء با خواندن این آیه خواست به على گوشه بزند که سوابق تو را در اسلام مى‏دانیم، اما خدا به پیغمبرش هم گفته اگر مشرک بشوى اعمالت به هدر مى‏رود، و چون تو اکنون کافر شدى اعمال گذشته را به هدر دادى. على در مقابل چه کرد؟! تا صداى او به قرآن بلند شد، سکوت کرد تا آیه را به آخر رساند. همین که به آخر رساند، على نماز را ادامه داد. باز ابن الکوّاء آیه را تکرار کرد و بلافاصله على سکوت نمود. على سکوت مى‏کرد چون دستور قرآن است که: إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا [2]. هنگامى که قرآن خوانده مى‏شود گوش فرا دهید و خاموش شوید. و به همین دلیل است که وقتى امام جماعت مشغول قرائت است مأمومین باید ساکت باشند و گوش کنند. بعد از چند مرتبه ‏اى که آیه را تکرار کرد و مى‏خواست وضع نماز را بهم زند، على این آیه را خواند: فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لا یُوقِنُونَ [3]. صبر کن، وعده خدا حق است و فرا خواهد رسید. این مردم بى‏ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبکسارت نکنند. دیگر اعتنا نکرد و به نماز خود ادامه داد. (مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (جاذبه و دافعه على علیه السلام)، 1377ش، ج‏16، صص 311-313 با تلخیص).

 منابع:

1-مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (عدل الهی)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
2- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (سیرى در نهج البلاغه)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
3- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (حماسه حسینى(1 و 2))، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
4- مطهری، مرتضی، مجموعه آثار شهید مطهری (جاذبه و دافعه على علیه السلام)، ایران، تهران – قم، انتشارات صدرا، چاپ هشتم، 1377ش.
[1]. الزمر: 65.
[2]. الاعراف: 204.
[3]. الروم: 60.