وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

وبلاگ رسمی دکتر حمید حنائی نژاد

(عرفان اسلامی، آشنایی با ادیان و فرهنگ‌ها)

(دعاى امام‏ زمان‏ علیه السّلام در حق شیعیان‏)

«بار پروردگارا! شیعیان ما از ما هستند، از باقیمانده گل ما خلق شده ‏اند، و با نور ولایت ما عجین گشته ‏اند پس امور آنها را به ما واگذار و بر ایشان گناهانى را که به خاطر اعتماد بر دوستى ما انجام داده ‏اند [نه از روى عناد و انکار] ببخشاى، و اگر ترازوى آنها سبک است آن را با مانده نیکی هاى ما سنگین فرما».

بنگر امام عصر- عجل الله فرجه و جعلنى فداه- چگونه اهتمام دارد که شیعیانشان را با خودشان درآمیزد، تا شیعیان در اثر جدایى از آنها تنها [و درمانده و هلاک‏] نگردند، یک‏بار [عرضه مى‏ دارد:] آنها در اصل خلقت از ما هستند، بار دیگر [عرضه مى‏ دارد:] آنها به خاطر اعتماد بر محبت ما گناه کردند، و سرانجام به درگاه الهى تضرع مى‏ کند و از خداوند مى‏ خواهد که کمبود آنان را با مانده حسنات آنها جبران نماید.

اى برادرم! آنها چیزهایى را مى‏ دانند که ما از آن بى‏ اطلاعیم، و آنها همان کسانند که فرمودند: به گناه منگرید، [تا در نظرتان کوچک نماید] و لیکن بنگرید چه کسى را نافرمانى مى‏ کنید».

( حسین بن على بحرانى، (1379)،  سلوک عرفانى در سیره اهل بیت( ع): 108)

از دعاهاى امام‏ حسین‏ علیه السّلام است:

خداوندا مرا به احسانت مغرور نساز
و با مصیبت و گرفتارى ادب مفرما

این دعایى است با خواسته ‏هایى ارزشمند و آبشخورى زلال و گوارا که میان معناى ارزنده را با عبارت خوب و مختصر جمع کرده است، آرى ایشان مالکان حقیقى فصاحت ‏اند و دیگران رهگذرانند. 

فیض کاشانى، ملا محسن‏،(1372)، راه روشن‏، ج4: 270

سروده جناب فاضل آقاى سید محمد على ریاضى یزدى

در منقبت حضرت قمر بنى هاشم سردار رشید و علمدار وفادار حضرت امام‏ حسین، حضرت ابو الفضل العبّاس علیهما السّلام

تاج شهیدانِ همه عالمى‏

 

دست على ماه بنى هاشمى‏

 

ماه کجا روى دلاراى تو

 

سرو کجا قامت رعناى تو

 

هم‏قدم و قافله ‏سالار عشق‏

 

ساقى عشاق و علمدار عشق‏

 

سرور و سالار سپاه حسین‏

 

داده سر و دست به راه حسین‏

 

عمّ امام و اخ و ابن امام‏

 

حضرت عبّاس علیه السّلام‏

 

حسن زاده آملی، (1381)، هزار و یک کلمه، ج4: 488-489

در احوال امام‏ سجّاد علیه السلام آمده است که چون خداى منّان بدو فرزند عطا مى‏ فرمود نمى ‏پرسید که دختر یا پسر است، فقط مى ‏پرسید مولود سالم است؟

و به نعمت سلامتى آن شکر خداى را بجاى مى ‏آورد.

از اهمیّت این موضوع شیخ اجل ابن سینا در کتاب قانون چهار فصل در تربیت طفل آورده است که هر فصل به‏ ویژه فصل دوم آن در موضوع خود اهمیّت بسزا دارد:

فصل نخست در تدبیر مولود است،

فصل دوم در تدبیر رضاع طفل شیرخوار است،

فصل سوم در علاج امراضى که عارض کودکان مى‏ شوند،

فصل چهارم در تدبیر اطفال تا به سنّ صباوت آنانست.

حسن زاده آملی، (1381)، هزار و یک کلمه، ج1: 13-12

خواجه طوسى در تجرید اعتقاد فرموده است:

البعثة حسنة لاشتمالها على فوائد کمعاضدة العقل فى ما یدلّ علیه، و استفادة الحکم فى ما لا یدل ... (کشف المراد، ص 346؛ به تصحیح و تعلیق راقم).

یعنى بعثت پیامبران نیکوست زیرا که سود بسیار در آن است، مانند این که عقل را در آنچه به‌ آن راه دارد استوارى دهد، و در آنچه که به‌ آن راه ندارد راهنمایى کند.

(ر.ک: علامه حسن زاده آملى‏، (1381)، هزار و یک کلمه، ج3: 88)

جناب ملاصدرا از جناب محمد بن یعقوب کلینى در کافى از هشام، از حضرت موسى‏ بن‏ جعفر (علیهما السلام) حدیث طویلى را نقل مى‏‌کند که در آخر آن آمده است:

«اى هشام! برپائى (دین) حق براى طاعت خداست و نجاتى نیست مگر به فرمانبرى خداوند و فرمانبرى به علم و عمل است. و علم با یادگیرى، و یادگیرى با عقل استحکام مى‏‌یابد، و دانشى نباشد مگر از عالم ربانى.

اى هشام! کردارى اندک از عالم پذیرفته است و چند برابر مى‏‌شود، و عمل بسیار از هواپرستان و نادانان مردود است.

اى هشام! عاقل به دنیائى در سطح پائین که حکمت همراه آن باشد رضا گشته و به حکمتى در سطح پائین که با دنیا همراه باشد رضا نشود، ازین‏رو معامله‌‏اش سودآور گشته است».

(ملاصدرا، (1371)، عرفان و عارف نمایان: 155-156)

 

وقت برچیدن و نابودی اسرائیل است

محو این غده ی بی شرم و حیا نزدیک است.

 

نَصرُ مِن اللهِ و فَتحٌ قریب

#طوفان_الاقصی

بر عید غدیر عید اکبر صلوات

برچهره‌ی نورانی حیدر صلوات

بر فاطمه این عید هزاران تبریک

بر یک یک اهلبیت کوثر صلوات

عیدتان مبارک 

در میان کل مردان زبتدا تا انتها

در مقام همسری زیبنده ی زهرا علیست

امام جواد علیه السلام: کسی که به خاطر پیروی از دلخواه تو ، راه درست را بر تو پنهان دارد ، بی گمان با تو دشمنی کرده است.

اعلام الدین: 309

امام حسین علیه السلام، مهاجر و مجاهد

حسین بن على (سلام اللَّه علیه) در منطق قرآن، هم مهاجر است و هم مجاهد. او خانه و شهر و دیار خودش را رها کرده و پشت سر گذاشته است همچنان که موسى بن‏  عمران مهاجر بود. موسى بن عمران هم شهر و دیارش را که مصر بود پشت سر گذاشت تا به مدیَن رسید، ولى او فقط مهاجر بود نه مجاهد. ابراهیم مهاجر بود: إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی‏

شهر و دیار و وطن خودش (بابِل) را رها کرد و رفت. حسین بن على امتیازى که دارد این است که هم مهاجر است و هم مجاهد. مهاجرین صدر اسلام در ابتدا که مهاجر بودند، هنوز مجاهد نبودند و دستور جهاد براى آنها نرسیده بود. آنها فقط مهاجر بودند؛ بعدها که دستور جهاد رسید، این مهاجرین تبدیل به مجاهدین هم شدند. اما کسى که از روز اول، هم مهاجر بود و هم مجاهد، وجود مقدس حسین بن على علیه السلام بود (فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ). پیغمبر اکرم در عالم رؤیا به او فرموده بود: حسینم! مرتبه و درجه‏اى هست که تو به آن مرتبه و درجه نخواهى رسید مگر از پلکان شهادت بالا بروى‏ (مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)..

در حدود بیست و چهار روز عملًا حسین بن على در حال مهاجرت بود؛ از آن روزى که از مکه حرکت کرد (روز هشتم ماه ذى‏الحجه) تا روزى که به سرزمین کربلا رسید و آنجا باراندازش بود و خرگاه خودش را در آنجا فرود آورد. آن روزى که از مکه حرکت کرد و آن خطبه معروفى را که نقل کرده‏اند خواند، هجرت و جهادش را توأم با یکدیگر ذکر کرد: خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ وَ ما اوْلَهَنى الى‏ اسْلافى اشْتِیاقَ یَعْقوبَ الى‏ یوسُفَ ایّها الناس! مرگ براى فرزند آدم زینت قرار داده شده است، آن‏چنان‏که یک گردن‏بند براى یک زن جوان زینت است. مرگ ترسى ندارد، مرگ بیمى ندارد. شهادت در راه خدا و در راه ایمان، براى انسان تاج افتخار است که بر سر مى‏گذارد و براى یک مرد مانند آن گردنبندى است که یک زن جوان به گردن خود مى‏آویزد؛ زینت و زیور است. کَأَنّى بِاوْصالى تَتَقَطَّعُها عُسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلا ایّها الناس! الآن از همین جا گویا به چشم خودم مى‏بینم که در آن سرزمین، چگونه آن گرگهاى بیابان ریخته‏اند و مى‏خواهند بند از بند من جدا کنند. رِضَى اللَّهِ رِضانا اهْلَ الْبَیْتِ ما اهل بیت از خودمان رضایى نداریم، رضاى ما رضاى اوست. هرچه او بپسندد ما آن را مى‏پسندیم؛ او براى ما سلامت بپسندد ما سلامت را مى‏پسندیم، بیمارى بپسندد بیمارى مى‏پسندیم؛ سکوت بپسندد سکوت مى‏پسندیم، تکلّم بپسندد تکلّم؛ سکون بپسندد سکون، تحرّک بپسندد تحرک.

آزادى معنوى(مجموعه آثار شهید مطهرى)، صص: 585-586

امام صادق (ع) در بیان عارفان مسلمان از جایگاه ویژه ای برخوردار هستند. در میان تذکره نویسان عطار از جمله کسانی است که به دلیل عظمت مقام عرفانی آن بزرگوار کتاب تذکرة الاولیای خود را با وصف امام ششم شیعیان حضرت امام صادق(ع) شروع نموده است.

عطار نیشابوری عارف مشهور به جهت اهمیت موضوع شناخت ولی خدا و انسان کامل که خلیفه حق تعالی در میان بندگانش است در آغاز کتاب تذکرة الاولیا امام صادق (ع) را با تعابیری مانند  سلطان ملّت مصطفوى، برهان حجّت نبوى، عالم صدّیق، عالم تحقیق، میوه دل اولیا، گوشه جگر انبیا، ناقل على، وارث نبى، عارف عاشق(عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، 1905م، القسم الاول، ص 10) توصیف نموده و سپس به نقل تعدادی از حکایات زیبا و خواندنی از ایشان پرداخته است که برخی از آنها را می خوانید. وی معتقد است عجب مى‏دارم از آن قوم که‏ ایشان را خیال بندد [که اهل سنّت و جماعت را با اهل بیت چیزى در راه است یعنی اختلاف است]. که اهل سنّت و جماعت اهل بیت‏ اند به حقیقت. و من آن نمی‌دانم که کسى در خیال باطل مانده است. آن مى‏دانم که هر که به محمّد- صلّى اللّه علیه و آله و سلّم- ایمان دارد و به فرزندان و یارانش ایمان ندارد، او به محمّد- علیه الصلاة و السّلام- ایمان ندارد.(همان، ص 13).

حکایاتی خواندنی در وصف حضرت امام جعفر صادق (ع) از تذکرة الولیاء عطار

نقل است که صادق (ع) را گفتند: «همه هنرها دارى: زهادت و کرم باطن، و قرّة العین خاندانى، و لیکن بس متکبّرى». گفت: «من متکبر نیم. لکن کبر کبریائى است، که من چون از سر کبر خود برخاستم، کبریائى او بیامد و به جاى کبر من بنشست. به کبر خود، کبر نشاید کرد، اما به کبریائى او کبر شاید کرد». نقل است که صادق از ابوحنیفه پرسید که: «عاقل کى است؟». گفت: «آن که تمییز کند میان خیر و شرّ». صادق گفت: «بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آن که او را بزنند یا او را علف دهند». ابو حنیفه گفت: «به نزدیک تو عاقل کى است؟» گفت: «آن که تمییز کند میان دو خیر و دو شر. تا از دو خیر، خیر الخیرین اختیار کند و از دو شر، خیر الشّرین برگزیند». نقل است که همیانى زر از کسى برده بودند. آن‏کس در صادق آویخت که: «تو برده‏ اى»- و او را نشناخت- صادق گفت: «چند بود؟». گفت: «هزار دینار». او را به خانه برد و هزار دینار به وى داد. بعد از آن، آن مرد زر خود بازیافت و زر صادق بازپس آورد و گفت: «غلط کرده بودم». صادق گفت: «ما هر چه دادیم بازنگیریم». بعد از آن، از کسى پرسید که: «او کى است؟». گفتند: «جعفر صادق». آن مرد خجل بازگردید.(همان، ص 13).

شخصی پیش امام صادق (ع) آمد و گفت: «خدا را به من نشان بده!»

نقل است که یکى پیش صادق آمد و گفت: «خداى را به من نماى». گفت: «آخر نشنیده‏ اى که موسى را گفتند: لن ترانى؟» گفت: «آرى. امّا این ملّت محمّد است که یکى فریاد مى‏کند که: رأى قلبى ربّى. و دیگرى نعره مى‏زند که: لم اعبد ربّا لم اره». صادق گفت: «او را ببندید و در دجله اندازید». او را ببستند و در دجله انداختند. آب او را فروبرد. بازبرانداخت. گفت: «یا ابن رسول اللّه الغیاث، الغیاث». صادق گفت: «اى آب! فروبرش». فروبرد. باز برآورد. گفت: «یا ابن رسول اللّه! الغیاث، الغیاث». صادق دگر بار گفت: «اى آب! فروبرش». همچنین فرومى‏برد و برمى‏ آورد، چندین کرّت. چون امید از خلایق به یک‏بارگى منقطع گردانید، این نوبت گفت: «یا الهى! الغیاث، الغیاث». صادق گفت: «او را برآرید». برآوردند و ساعتى بگذاشتند تا باز قرار آمد. پس گفتند: «خداى را دیدى؟». گفت: «تا دست در غیرى مى‏زدم، در حجاب مى ‏بودم. چون به کلّى پناه بدو بردم و مضطر شدم، روزنه‏ یى در درون دلم گشاده شد. آنجا فرونگرستم. آنچه مى‏جستم بدیدم و تا اضطرار نبود آن نبود، که امّن یجیب المضطرّ اذا دعاه». صادق گفت: «تا صادق مى‏گفتى، کاذب بودى، اکنون روزنه را نگاه دار که جهان خداى- عزّ و جلّ- بدانجا فروست. و هر که گوید که خداى- عزّ و جلّ- بر چیزست، یا در چیزست و از چیزست، او کافر بود».(همان، صص 14-15).

مطیع با عُجب، گنهکار است و گنهکار با عُذر، مطیع است!

و گفت: «هر آن معصیت که اوّل آن ترس بود و آخر آن عذر، بنده را به حق رساند و هر آن طاعت که اوّل آن امن بود و آخر آن عُجب، بنده را از حق- تعالى- دور گرداند. مطیع با عجب، عاصى است و عاصى با عذر، مطیع». و از وى پرسیدند که «درویش صابر فاضل‏تر یا توانگر شاکر؟». گفت: «درویش صابر، که توانگر را دل به کیسه بود و درویش [را] با خدا». و گفت: «عبادت جز به توبه راست نیاید، که حق- تعالى- توبت مقدّم گردانید بر عبادت، کما قال: التائبون العابدون». و گفت: «ذکر توبه، در وقت ذکر حق- تعالى- غافل ماندن است از ذکر. و خداى- تعالى- [را] یاد کردن به حقیقت، آن بود که فراموش کند در جنب خداى، جمله اشیاء را. به جهت آن که خداى- تعالى- او را عوض بود از جمله اشیاء».(همان، ص 15).

هر که مجاهده کند با نفس براى نفس، برسد به کرامات. و هر که مجاهده کند با نفس براى خداوند، برسد به‏ خداوند

و گفت: «مؤمن آن است که ایستاده است با نفس خویش، و عارف آنست که ایستاده است با خداوند خویش». و گفت: «هر که مجاهده کند با نفس براى نفس، برسد به کرامات. و هر که مجاهده کند با نفس براى خداوند، برسد به‏ خداوند». و گفت: «الهام از اوصاف مقبولان است و استدلال ساختن که بى‏ الهام بود، از علامت راندگان است». و گفت: «مکر خداى- عزّ و جلّ- در بنده نهان‏تر است از رفتن مورچه، در سنگ سیاه، به شب تاریک». و گفت: «عشق، جنون الهى است. نه مذموم است و نه محمود».«از صحبت پنج کس حذر کنید: یکى از دروغ‏گوى، که همیشه با وى در غرور باشى. دوّم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیّوم بخیل، که بهترین وقتى از تو ببرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت‏ تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه ‏یى طمع کند»و گفت: «سرّ معاینه مرا آنگاه مسلّم شد، که رقم دیوانگى بر من کشیدند». و گفت: «از نیکبختى مرد است، که خصم او خردمند است». و گفت: «از صحبت پنج کس حذر کنید: یکى از دروغ‏گوى، که همیشه با وى در غرور باشى. دوّم از احمق، که آن وقت که سود تو خواهد، زیان تو بود و نداند. سیّوم بخیل، که بهترین وقتى از تو ببرد. چهارم بددل، که در وقت حاجت‏ تو را ضایع کند. پنجم فاسق که تو را به یک لقمه بفروشد. و به کمتر لقمه ‏یى طمع کند».(همان، صص 15-16).

حق تعالى را در دنیا بهشتى است و دوزخى: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست

گفت: «حق تعالى- را در دنیا بهشتى است و دوزخى: بهشت عافیت است و دوزخ بلاست. عافیت آن است که کار خود به خداى- عزّ و جلّ- بازگذارى، و دوزخ آن است که کار خداى با نفس خویش گذارى».(همان، ص 16).
پی نوشت:
عطار نیشابوری، تذکرة الأولیاء، هلند، لیدن، مطبعه لیدن، چاپ اول،1905م.