مولانا در تطور فکرى - دینى خود، مخصوصا به سه عنصر علم الجمال تکیه کرده بود : عشق، موسیقى و سماع.  او هم در مثنوى و هم در دیوان کبیر از موسیقى زیاد ستایش مى ‏کند و آن را والاترین هنرها معرفى مى ‏نماید. این حکیم بزرگ مى ‏داند که حقیقت در حرف، معنى در کلمه و وزن و قافیه نمى ‏گنجد.  لذا به موسیقى بیش از شعر علاقه نشان مى ‏دهد و شاید چیزى را بالاتر از موسیقى نمى ‏شناسد و دوست ندارد. در غزلى گوید  :

هیچ می دانی چه می گوید رباب ؟      ترک و رومی و عرب گر عاشق است

هم زبان اوست این بانگ صواب        

( کلیات شمس ج1 ص 184 - 185 ).

بدین بیان وحدت موجود بین انسانها را مرهون موسیقى مى ‏داند. به نظر او یک نعره مستانه، بسیار برتر از طرح آن مسئله علمى است که میان انسانها تفرقه اندازد !

 منبع : مولانا جلال الدین ، گولپینارلی / توفیق سبحانی ، ص : 341.