نظر دین به مساله عرفان نفس نظر استقلالى نیست، بلکه نظر آلى و طریقى است، زیرا معلوم است که ذائقه دین راضى نیست به اینکه مردم به امرى سرگرم باشند که هیچ مربوط به معرفت پروردگار و عبادت او نباشد، دین که لحن گفتارش این است که:

" إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ - در نظر خدا دین عبارتست از تسلیم" و یا این که مى‏ فرماید:" لا یَرْضى‏ لِعِبادِهِ الْکُفْرَ- خدا کفر را براى بندگان خود نمى ‏پسندد" چطور ممکن است راضى شود مردم عبادت و معرفت خدا را کنار گذاشته و تنها و تنها به عرفان نفس بپردازند؟! پس معلوم مى ‏شود عرفان هم انگیزه اصلیش همان دین فطرى بوده، و گرنه خودش بخودى خود چیزى نیست که از فطرت سرچشمه گرفته باشد، و فطرت انسانى انسانها را به آن دعوت کرده باشد، تا اینکه گفته شود شاخ و برگهایش هم به اصل واحدى که همان دین فطرى باشد منتهى مى ‏شود.

ممکن هم هست این معنا را به وجه دیگرى به ذهن خواننده نزدیک سازیم، و آن اینکه انسانیت به حکم فطرت و جبر طبیعت محکوم شده است که بمنظور سعادت خود، زندگى خود را اجتماعى نموده و مدنیت را اختیار کند. تاریخ و مباحث علمى اجتماعى هم این معنا را ثابت کرده که رجال و یا اقوامى، مردم را به قومیت و مدنیت دعوت نموده و سننى اجتماعى از قبیل سنن" قبایلى" و" سلطنتى" و" دموکراتى" و امثال آن وضع نموده و آن را در بین مردم اجرا کرده‏ اند، و تا کنون نه بدلیل نقلى و نه بدلیل علمى ثابت نشده که در تمامى طول تاریخ بشریت اشخاصى- غیر اهل دین- پیدا شده باشند که به حکم فطرت و جبر طبیعت مردم را همانطور که به مدنیت سوق دادند بسوى عرفان نفس و تهذیب اخلاق دعوت کرده باشند، البته ممکن است بعضى از اصحاب عرفان، اهل دین نباشند، مانند ساحران و اصحاب ارواح و امثال آنها، و از غیر راه دین به یاد این نوع عرفان افتاده باشند، لیکن گفتار ما این است که اگر بیاد این مطلب افتاده ‏اند از این جهت نبوده که فطرت انسانى آنها در خود احساس حاجت به عرفان مى ‏کرده، و حس احتیاج فطرى آنها را به عرفان نفس واداشته، زیرا مى ‏بینیم که فطرت چنین تقاضایى ندارد، بلکه از این راه بوده که بطور اتفاق بعضى از آثار غریبه نفس را دیده و به طمع افتاده ‏اند که از این قدرت شگرف که در نفس است سر در آورده و بتوانند با کارهاى عجیب و غریب تصرفات فوق العاده ‏اى در عالم نموده و مردم را از این راه فریب دهند این طمع و شوق، آنها را واداشت که دنبال این کار را گرفته و همچنین ادامه دهند تا کوره راهى به مقصود خود یافته و بتدریج آن را به راه هموارى تبدیل نمایند.

 

منبع: طباطبائی، موسوی همدانی، ترجمه تفسیر المیزان، ایران، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،چاپ یازدهم، 1378ش، ج 6، صص 278-277